آموخته ام که ...
آموختهام که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی،
شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است.
آموختهام که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است،
هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند.
آموختهام که پول شخصیت نمی خرد.
آموختهام که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند.
آموخته ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم
میتوانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم.
آموختهام که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد.
آموختهام که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان.
آموختهام که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد.
آموختهام که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم.
آموختهام که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم.
آموختهام که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند،
بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.
آموختهام که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد.
آموختهام که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم.
آموختهام که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند،
اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید.
آموختهام که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم.
آموختهام که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است:
وقتی که از شما خواسته می شود، و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد.
آموختهام که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم،
بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم.