کویر

یادداشت های روزانه یک دانشجو

کویر

یادداشت های روزانه یک دانشجو

دلم گرفته

 

امروز دلم گرفته

وقتی کارا رو سرم ریخته و وقت کمی برای انجامش دارم

یا وقتی یه کاری رو می خوام انجام بدم که تازه گی داره اینطوری میشم.

نمیدونم شاید چون احساس می کنم که کنترلی روی اتفاقایی که میافته ندارم، دلهره میاد سراغم.

یه سمینار رو برای یکی از درسهام باید آماده کنم، درسها روی هم تلنبار شده و این هفته هم باید برم خونه و تا یک هفته درس تعطیله.

امتحانات اول تیر شروع میشه و من باید تا اون موقع درسها رو خونده باشم.

فکر میکنید باید چیکار کنم .........

مانی

جشن فارغ التحصیلی

 

 

هفته پیش جشن فارغ التحصیلی بود.

نمی دونم شما هم وقتی بعد از چند ماه یه دوست قدیمی رو (که چندین سال رو با هم بودین ) ببینید همین احساس رو میکنید که چه زود گذشت.

خوشحال میشید از اینکه دوباره دیدینش، اما از اینـکه دوباره باید از هم جــــدا بشین ناراحتی میاد سراغتون و یا از همون لحظات لذت می برید.

خوب من ....... خیلی خوشحال بودم که دوستای قدیمی رو دوباره میبینم. دانشگاه رو که چهار سال توش خاطره دارم، با همه خاطرات خوب و بدش دوست دارم.

 

مانی